تماشا رایگان قسمت 2 فصل 4 سریال Peaky Blinders

دانلود رایگان فیلم |دانلود رایگان سریال | مشاهده فیلم | مشاهده سریال | ایران

دانلود قسمت اول فصل پنجم سریال پیکی بلایندرز 2013 Peaky Blinders

۵۳ بازديد ۰ ۰ ۰ نظر


دانلود قسمت اول فصل پنجم سریال پیکی بلایندرز 2013 Peaky Blinders

آبراما و آیزایا فین را به عقب آوردند تا گلوله را از بازوی چپش خارج کنند. فین به آبراما گفت که گلوله را بیرون بیاورد و او را بخیه بزند. آبراما تیغ اشعیا را خواست. اشعیا از آبراما پرسید که آیا می‌داند چه کار می‌کند، و ابراما تأیید کرد. او به دو نفر گفت که یک بار یک گلوله را از بین دو دنده و حدود یک اینچ از قلب بیرون آورده است. آبراما افزود که او این کار را روی یک اسب انجام داده بود و در نهایت آن را مرده بود، اما با این حال، او می‌دانست که دارد چه می‌کند. فین در حالی که آبراما بازویش را برش داد تا گلوله را بیرون بیاورد، از درد به خود پیچید. آدا درست به موقع برای رویداد اصلی رسید. او به آبراما و آیزایا دستور داد تا وقتی مصدومیت فین را بر عهده گرفت، آنجا را ترک کنند. آدا در نهایت فین را سرزنش کرد زیرا تامی به همه گفت که شلبی از آسیب دور است.

دانلود قسمت دوم فصل چهارم سریال پیکی بلایندرز 2013 Peaky Blinders

۱۴ بازديد ۰ ۰ ۰ نظر

دانلود قسمت دوم فصل چهارم سریال پیکی بلایندرز 2013 Peaky Blinders

وقتی شلبی ها با اتفاقات تکان دهنده روز کریسمس کنار می آیند، تامی تلاش می کند تا خانواده اش را متحد کند. تا زمانی که با تهدید فعلی مقابله نشود، تنها مکان امن آنها در Small Heath با هم است. جانی داگز و چارلی شروع به مسلح کردن مردم محلی کردند، همه اکنون یک محافظ پیکی هستند.

تامی به سردخانه رفت و آرتور را دید که روی زمین نشسته است. او تایید کرد که جان در آستان خودش مرده است. تامی و آرتور در حالی که دستور دادند همه از سردخانه خارج شوند به جسد جان نزدیک شدند. آرتور نمی‌توانست احساساتش را کنترل کند، بنابراین عصبانیتش را روی کاسه لباسشویی رها کرد. تامی کلمات "در نیمه زمستان تاریک" را به زبان آورد، اما آرتور نمی توانست به بدن بی جان جان نگاه کند. تامی قول آنها را به آرتور یادآوری کرد و او را مجبور کرد در حالی که به جسد جان نگاه می کند کلمات را بخواند. ناگهان اسمی وارد سردخانه شد. او بارها و بارها به تامی فحش داد، اما او فقط تا جایی که می توانست او را محکم بغل کرد. اسمی خواست که با جان خلوت کند. تامی موظف شد و آرتور با او رفت. هنگام رفتن، اسمی به آنها گفت که هرگز آرامش نخواهند داشت.